داد دارم، داد

رفتیم

و

آمدیم.

تو این فاصله همه یه خوش حالی داشتن که شاید عمقش تلخ بود.

خوش حال باش پسر

خواهرت داره خوش بخت می شه، همین ام شب..

به زمستان چهار فصل ویوالدی که رسیدیم گفتم هوا سرد است. تو همین‌جا بمان، من می‌روم.

شفق سرخی گرفته از دل من
اگر چه گونه‌هایم رو به زردی‌‌ست

رذل

آخرش یه روز می دزدمش

قایمش می کنم تو دلم

بعد همین طور که دستام تو جیبم هست و بالا رو نیگا می کنم و سوت می زنم و البته که قدم می زنم

می رسونمش به خودم

 

"دیر بودن به تر از هیچ وقت نبودنه"

از گفتار فیلم "زندگی من"

ما

به رسم خود

آمدیم

...

کسی نبود

بیا

                                 !

من آماده ام

بیا جلو - تر -

متوجهی که؟

حقارت!

خوددانی

آقایی که ۳۴ جلد کتاب و ۱۱ حلقه فیلم بهم دادی یالا از این وضعیت بیا بیرون و رو به راه شو و اون جا رو راه بندازش!

وگرنه تمام عکس ها رو می ذارم این جا.

ز دست دیده و دل هر دو فریاد

که هر چه دیده بیند دل کند یاد

بسازم خنجری نیشش ز فولاد

زنم بر دیده و دل گردد آزاد

دلا نزد کسی بنشین که او از حال خبر دارد